مرد که گریه نمیکند!
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۵۸۴۲۹
مطابق بررسیهای پژوهشگران اجتماعی «جامعه از ابتدا این باور را برای مرد ایجاد کرده که نباید گریه کند و یا خشونت روحی- روانیای که بر او اعمال شده را آشکار سازد. زمانهای زیادی وجود دارد که مرد بهعنوان یک انسان احساس ضعف یا تنهایی میکند، اما هیچوقت نمیتواند بهعنوان یک فرد احساسات واقعی خود را نمایان کند، زیرا جامعه تصویر مسلطی برای او ساخته که طبق آن، چون مرد است نباید ناتوانی و درماندگیاش را بروز دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش رسالت، آذر تشکر، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی معتقد است: «مردان احساساتشان و آزارهای روانی- عاطفی را پنهانی میکنند و قادر نیستند تا از خود و مشکلاتشان بگویند. حتی جایی وجود ندارد که آنها راجع به این مسائل حرف بزنند، چون جامعه به آنها میگوید تو مردی و باید قوی باشی. این اسطوره قوی بودن، فشار روانی را بر مردان ما تحمیل و تشدید میکند.»
این جامعهشناس در مورد وضعیت بقیه کشورها نیز میگوید: «در بقیه نقاط جهان هم بهطور تقریبی وضعیت همینطور است و با پیچیده شدن زندگی مدرن، کشورهای مختلف دارند به موضوع مرد بودن توجه میکنند و در دانشگاههای زیادی مطالعاتی در این حوزه انجام میشود و در سرفصلهای مؤسسات پژوهشی در بخش مطالعات جنسیت، مطالعات مردانگی را هم قرار میدهند. کمکم در دانشگاهها مطالعات زنان تبدیل به مطالعات جنسیت میشود. در دنیا بهتدریج این موضوع را به چشم یک نیاز و مشکل میبینند. بهطوریکه اول در جنبههای پژوهشی به موضوع مردان میپردازند و بعد مؤسسات اجتماعی وارد کار میشوند و جلسات رواندرمانی گروهی میگذارند، در این جلسات به آسیبهای اجتماعیای که مردان با آن درگیر هستند مثل خشونتهای خیابانی یا ضعفهایی که مردان در خود احساس میکنند، میپردازند.»
مردان بارها خشونتهای کلامی، روانی، اجتماعی، مالی و حقوقی را تجربه کردهاند، اما پیوسته این موضوع در مورد مردان کماهمیت شمردهشده است. نتایج یک پژوهش نشان میدهد «در انگلیس بیش از ۶۰۰۰۰۰ مرد، قربانی نوعی خشونت خانوادگی بودهاند. همچنین یک مطالعه درآمریکا نشان داده که مردان ۴۲ درصد خشونت عاطفی، ۳۱.۸ درصد خشونت فیزیکی و ۱.۴ درصد خشونت جنسی را تجربه کردهاند. اداره پلیس جنایی فدرال آلمان در سال ۲۰۱۸ گزارش داده، ۲۶۳۶۲ مورد تجربه خشونت علیه مردان توسط شریک صمیمی آنها اتفاق افتاده» حال اینکه معمولا «خشونت علیه مردان» عنوانی کمکارکرد در ادبیات روزمره است و اشکال گوناگون خشونت معمولا در رسانهها درباره زنان مطرح میشود و اثری از بیان آن علیه مردان نیست.
جامعه شناسان بر این باورند که مردانگی در سراسر جهان با «مردانگی سمی» آمیختهشده، مفهومی که در بحثهای آکادمیک و رسانهای به انتظارات فرهنگی و معیارهای رفتاری کلیشهای در مورد مردان اشاره دارد. در این مفهوم کمتر به آسیبپذیری مردان، احساسات فروخورده و ابراز خشم علیه آنان توجه شده است. البته در بیشتر موارد نیز براثر سرکوب احساسات مردانه، آنان خشم خود را علیه شریک زندگیشان ابراز میدارند و این واقعیتی غیرقابلانکار است.
انتظارات سمی از مردان!مردان در جامعه مدرن ارتباط خود را ازدستدادهاند و فشارهای اجتماعی ازجمله رفتارهای خشونتآمیز، رقابتی، مستقل و بدون احساس که بر آنان وارد میشود بهنوعی «سَم» مردانگی است، فشارهایی که در مقابل مردانگی «واقعی» یا «عمیق» قرار میگیرد؛ میتوان گفت صفات سنتی مردانه مانند ارادت به کار، افتخار دربرتری در ورزش و تأمین هزینههای خانواده «سمی» محسوب نمیشوند.
به گفته مایکل فلود، جامعهشناس «اینکه از پسران انتظار داریم که فعال، سخت، جسور و مسلط باشند نمونهای از انتظارات سمی است»، در فرهنگ مردانگی سمی، مردان اجازه گریه کردن ندارند و معمولا احساساتی که سرکوبشده است به شکل خشم اجازه بروز پیدا میکند. در پژوهشهای مختلف مردانگی سمی را به جعبهای باریک تشبیه میکنند که مرد در آن قرار میگیرد، درواقع مردانگی سمی جعبهای تنگ و انعطافناپذیر است که مردان تلاش میکنند به هر قیمتی که شده در آن جای بگیرند، وقتی مرد وارد این جعبه میشود باید احساسات خود را مخفی کند تا به داشتن احساسات زنانه متهم نشود.
اگر مردی نتواند وارد این جعبه شود از سوی بقیهٔ مردان نادیده گرفته خواهد شد و به خاطر رفتارهایش به سخره گرفته میشود، درواقع مردان قربانی مردانگی سمی باید درد و رنج را در سکوت تحمل کنند، به چیزی نیاز نداشته باشند، هرگز چیزی را از دست ندهند، بهغیراز شجاعت ظاهری حس و هیجان دیگری را به نمایش نگذارند، به هیچکس وابسته نباشند و کاری انجام ندهند که بقیه آن را بهعنوان ضعف تلقی کنند.
شاید تصور کنید این ویژگی مردان جامعه سنتی است، اما ناهید برزگر در قامت جامعهشناس میگوید: «باید توجه داشت که بین مردانگی سنتی و مردانگی سمی تفاوت وجود دارد، تلاش برای موفقیت در کار و تأمین نیازهای خانواده، برنده شدن در رقابتهای ورزشی و وفاداری به دوستان همگی جزء معیارهای سنتی مردانگی بهحساب میآیند که سمی نیستند، مهمتر از همه اینکه نیاز به مورداحترام واقع شدن ابدا سمی نیست، همه انسانها میخواهند مورداحترام دیگران قرار بگیرند، اما تلاش افراطی برای وادار کردن دیگران به نشان دادن احترام (با اعمال زور و تهدید) کاملا در داخل مرزهای مردانگی سمی قرار میگیرد.»
این جامعهشناس تأکید میکند: «نفی مردانگی سمی به این معنا نیست که مرد نباید قدرت داشته باشد و خود را مسلط بداند. مردانگی سمی به مجموعه خاصی از صفات و رفتارها گفته میشود که ازنظر فرهنگی مناسب تلقی میشود. در بسیاری از موقعیتها، بیان معتدل این صفات، همراه با دیگر آرمانهای مردانه، کاملا سالم و سودمند است، اما در مردانگی سمی شاهد بروز افراطی آن هستیم. وقتی ما مردان را به سمت مردانگی سمی سوق میدهیم نمیدانیم که عوارض آن بر ما نیز حاکم میشود، اگر به آمار ارائهشده توسط مسئولین نگاه کنیم در زمینه خشونت، آمار پزشکی قانونی و پلیس نشان میدهد غالب افرادی که دست به خشونت میزنند، مرد هستند و در مقابل غالب قربانیان برخی رفتارهای خشن، چون چاقوکشی را نیز مردان تشکیل میدهند.
درواقع این موضوع مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز درگیریهای منجر به خشونت، بیشتر توسط مردان صورت میگیرد، بسیاری از متخصصان معتقدند که طبیعی انگاشتن رفتارهای خشن در پسران، آنها را به این سمت سوق میدهد. مردانگی سمی سبب میشود که مردان به دلیل پذیرفته شدن در جمع دوستان و قوی بودن ازنظر زنان اغلب احساسات خود را بروز ندهند چراکه فرهنگ سنتی این موضوع را دامن زده است که پسران برای مورد تأیید قرار گرفتن باید عاری از احساسات و سرشار از خشونت و قدرت باشند.
این جامعهشناس خاطرنشان میکند: «یکی دیگر از دلایلی که مردها نمیخواهند احساسشان را بروز بدهند، ترس است. برای اینکه فکر میکنند این احساس ممکن است برای آنها یک نقطهضعف باشد و از قضاوت شدن ترس دارند. بهعنوانمثال اگر یک مرد در مقابل همسرش اشک بریزد، تصور میکند آن زن او را ضعیف میپندارد و دیگر برایش احترامی قائل نیست.»
منبع: فرارو
کلیدواژه: مردها گریه قیمت طلا و ارز قیمت موبایل مردانگی سمی جامعه شناس رفتار ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۵۸۴۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شدهام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابهجا شدیم. آخرین بار هم «رفح». - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آواره گی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند:
من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شدهام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابهجا شدیم. آخرین بار هم «رفح».
من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست میدادم. از جمع کردن خودم در مکانها خسته شدم. یادم میآید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابهجا میشدیم وسط راه ایستادم؛ دلم میخواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش اینهمه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار میشد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بیارزشتر است.»
درخواست عربستان بر ایجاد گذرگاه امن برای کمک به غزهجنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگهای آب و غذا و جابهجایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا میخوردم تأثیری روی من نداشت اما سختترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانوادهام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده میکردیم!
این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب میخوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه میداشتم، که آن را هم بعدها تیمم میکردم.
ما در جنگ همهچیز را بازیافت میکنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه میداریم و مقداری آب به آن اضافه میکنیم و میگذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را میجوشانیم و میخوریم. آبِ شستن لباسها و مایع ظرفشویی را نگه میداریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ
استفاده کنیم. پاکتهای پنیر و لیوانهای مقوایی را نگه میداریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطریهای شامپو و صابون را نگه میداریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباسها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده میکنیم. پردۀ درمانگاه را بهعنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده ها، خیمه درست کردیم.
دنیا اینگونه و به بیرحمانهترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.
کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش میآید که به یک دلیل هم میخندم و هم گریه میکنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشکهایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه میخوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبهای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران میبارید.
من هربار میخواستم بخوابم به آن زل میزدم و از سادگی این ایده میخندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم میآمد به چه دلیل اینجا خوابیدهام میزدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمهام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزادهام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشکها برای برادرزادهام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها میتوانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خندهام میشد، همان به گریهام میانداخت.
چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم میکردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانواییها نان میخریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم.
یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست میشد. من اول مجبور بودم هیچچیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانتبارم آنجا بودم خجالت میکشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز میکردم.
یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمیتوانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که میخواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان میآمدند و از آنجا بیرونمان میکردند و به اتاق دیگر میفرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بیسابقهای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.
در پناهگاه یک بار یکی از همکلاسیهای دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که میدیدمش. خودم را از نگاهش میدزدیدم چون خجالت میکشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمیتوانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان میدادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون میخواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالیکه در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث میشد حس کنیم کمی تسلی پیدا کردهایم! نمیدانم.
با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست میکردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبحها زود بیدار میشدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنهام میشود آب میخورم و هروقت خواستم توالت میروم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمیدهم.
همینطور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفتهام تا اینجا بخوانم با اینحال خسته و ترسیدهام. میترسم از اینکه این، زندگیام بشود. میترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
انتهای پیام/